من استادیار اضافه ای هستم!
این حس بر همه ی احساسات دانشجوی ادبیات نیمچه معلمی مثل من غلبه دارد...
و درست در همان نقطه ی وجودم است که خیال می کند به اندازه پنج ششم قضیه شکست خورده هست...
نه نیمه شکست خورده
نه دو سوم شکست خورده
که تنها یک ششم امید وجود دارد شاید...
می گویم شاید از اول هم اشتباه بود....
حتی نیمچه معلم را هم اندازه قد و قواره ی خودم نمی دانم دیگر....
یک دانشجوی ادبیات شکست خورده
چطور است؟